دیروز روز دختر بود و منم که دختر دار. چه دخترایی. نفسای بابایی.
از سر کار که برمیگشتم اول یه سر رفتم همون گل فروشی که همیشه میرفتم. حدود ساعت ۴ بود و هوا گرم .مغازه هم بسته بود و اس دادم گفتدحدود ۵ میاد. نمیشد منتظر بشم .خلاصه اومدم بازار گل ستاری و ایندفعه دو تا گل گلدونی کوچیک گرفتم واسه دو تا گل خودم که ایشاله قراره مراقبت کنن از گلها و بهشون برسن. دو تا کیک نقلی هم از آرامیس گرفتم و اومدم قموشی. خیلی خوشحال شدید و سورپرایز.
ایلای یعنی همون نفس بزرگتر من در نقش نوجوان، وسط امتحانا با ۵ تا از همکلاسیا قرار بیرون . ایران مال. گذاشته بودن که برنامه ورزشی روز دختر داشت. خلاصه آماده شدیم و خونوادگی رفتیم سر قرار.
اولین تجربه جالبی واسه همه مون بود. پدر و مادرای اکثر بچه ها هم اومده بودن و ما هم با هم آشنا شدیم .خونواده های محترمی که به حال و آینده فرزندانشون اهمیت میدادن و نگران بودن. همه درد مشترکی داشتیم و آرزومون این بود که ایشاله بچه ها تو مسیری بیفتن که عاقبت بخیر بشن.
دوستت دارم شدید دخملکم. روزت هم مبارک
برچسب : نویسنده : eilayka بازدید : 120