15 دی 97

ساخت وبلاگ
الان که دارم می نویسم عمران نشستم . کارهام خیلی خیلی زیادن و پر دردسر. حس و حال هیچ کدومشونو ندارم و امومدم اینجا . 4 شنبه سر شب شما هم اومدین هشتگرد بعد حدود یکماه فک کنم. باور میکنی الان نمیتونم دقیقا بیاد بیارم که بترتیب و در چه زمانهایی چه کارهایی کردیم تو این دو روزه؟!!(البته تقریبا کلا اینجوری شدم). 5 شنبه صبح به اصرار شما و آیلین با هم رفتیم تا خون کرج . یه دو سه ساعتی اونجا بودیم. آیلین بار اولی بوده که میومده محل کار من. دوره تون کرده بودن و انگلیش حرف میزدن باهاتون! بشدت دندون درد داشتم. مسکن گرفتم و اومدیم هشتگرد کلبه دندان که من یه پانسمان کردم که دردو کاهش بده.25ام هم وقت عصب کشی و بعدش روکش دادن. میخواستیم بیایم عمران که نشد و دیر شد. بارون می بارید حسابی . آیلین هم طبق معمول حسابی بی تابی میکرد و اذیت میکرد تو مطب طوریکه من نتونستم کنترلش کنم و به مامان زنگ زدم تا بیاد. مامان هم با اسنپ اومده بود. یکساعتی تو شهر چرخ زدیم . برف شروع به بارش کرد. بالاتر که اومدیم کلا برف نشسته بود. عکس گرفتین و بعدش رفتیم رستوران گیلانه . (کلا شما هم نقاط منفی هر چیزی بیشتر به ذهنت میاد و بولد میشه تا نقاط مثبت).

رفتیم خونه . من خوابیدم و شما بیرون تو محوطه برف بازی.

جمعه سر صبح همه بلند شدیم و رفتیم سنگک و حلیم گرفتیم و زدیم تو رگ . ظهر هم مامان چکدرمه درست کرده بود و نوش جون کردیم و شما همچنان بیرون مشغول آدم برفی درست کردن با کارن. سر شب بود که چند تا عکس ازتون گرفتم . رفته بودم ماشین مامان رو ضد یخ ریختم. درب رادیات عوض کردم. شیشه شوی ریختم و بنزینشم فول کردم و تو راه پرتغالکی هم خریدم.

خلاصه آخر هفته خوب و شادی رو داشتیم کنار همدیگه . گفته بودم که تایمهایی که خونه هستم دست و دلم به هیچ کار مثبتی نمیره این هفته و مقداری زیادی با موبایل و شبکه های اجتماعی مشغول بودم که گوئیا مامان خانوم ناراحت شده بودن(گرچه با من هم کار خاصی نداشتن) و تایم گرفته بودن که موجب شد اندکی بهم بریزم و این بهم ریختن (مثلا به عنوان یک مرد!!!) موجب بهم ریختن مامان خانوم شده بوده! و تحمل مقداری مقاومت منو نداشتن! این بود که از همون دیشب با گریه کردنش و علت نگفتنش منو حسابی بهم ریخت طوریکه هنوز هم نمیدونم کی میتونم خودمو جمع و جور کنم.

از صب نشستم اینجا جواب نامه دیوان رو میدم که بعدش اگه تموم بشه باید برم سراغ نامه بازرسی. کارهای جاری و عقب افتاده که پیشکش. (بی حال و بی انگیزه و با حس بسیار بد نسبت به زندگانی).

شدیدا دوستون دارم عزیزان من. بوووووس

تابستون...
ما را در سایت تابستون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eilayka بازدید : 106 تاريخ : چهارشنبه 19 دی 1397 ساعت: 21:49